• کد نمایش افراد آنلاین
  • سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

     

     

     

     

    او از عشق تو خبر داد وَ بغضم ترکید


    گوشی از دست من افتاد و بغضم ترکید


    گفتم این حس به خدا دست خودم نیست ولی


    از همین ثانیه آزاد. . . و بغضم ترکید


    قول دادم که من از سهم خودم میگذرم


    بروید و دلتان شاد. . . و بغضم ترکید


    رفت و من ماندم و یک عالمه دلتنگی محض


    توی آن وضعیت حاد و بغضم ترکید


    هر چه کردم پس از آن حادثه دیدم دل من


    هیچ غیر از تو (نمی خواد) و بغضم ترکید


    آمدم زنگ زدم از تو بپرسم که چرا


    تو مرا ساده قلمداد. . . و بغضم ترکید


    * * *


    بعد از آن سال فقط آه کشیدم شب و روز


    تیر و شهریور و مرداد و بغضم ترکید


    تا دو شب پیش که پیچید توی شهر شما


    که فلانی شده داماد و بغضم ترکید !

     


    [ یکشنبه 93/10/21 ] [ 3:20 عصر ] [ راضیه جزینی ]

    [ نظر ]