• کد نمایش افراد آنلاین
  • سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

     

    حکایت عشقمان


     

     

    تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم


    تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم


    تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها 


    تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم


    و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها


    لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا


    من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو


    ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!


    و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی

    عشق را ، من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ، تا رسیدم به تویی که

    همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!


    تو همینجایی در قلب من ، به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ،

    نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ، برویم و برویم

    تا برسیم به نهایت عشقمان!


    با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند، نه در

    اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !


    تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ، حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا

    کجاها دوستت دارم


    نویسنده:مهدی لقمانی-دفترعاشقانه


     


    [ جمعه 93/7/18 ] [ 9:45 عصر ] [ راضیه جزینی ]

    [ نظر ]